کشف خوبي ذاتي – چگونه دلاور باشیم
با بودن در لحظه، زندگي تان به سادگي قابل انعطاف و کارکرد، و حتي فوق العاده مي شود. متوجه خواهيد شد و درک خواهيد کرد که قابليت اين را داريد که مثل شاهان و ملکه ها بر تخت سلطنت بنشينيد. سلطنتي که عزت شما را از بودن بيحرکت و ساده به شما نشان خواهد داد.
بسياري از هرج و مر جهايي که در دنيا اتفاق مي افتد به خاطر اين است که انسانها قدر خودشان را نمي دانند. با توجه به اينکه هرگز مهرباني و همدرديﹺ نسبت به خود را پرورش نداده اند، قادر نيستند که صلح و هارموني را در درونشان تجربه کنند. بنابراين در رابطه با ديگران نيز گيج و ناهمگون برخورد خواهند کرد. به جاي اين که قدر زندگي مان را بدانيم، وجودمان را کم ارزش تلقي ميکنيم، يا پژمرده خاطر يا مثل وزنه سنگيني ميپنداريم.
انسانها چون تصور ميکنند که از زندگي حقشان را نگرفته اند، تهديد به خودکشي مي کنند. ديگران را تهديد مي کنند؛ مي گويند: اگر اين تغييرات اتفاق نيافتد، من خودم را خواهم کشت! بطور قطع ما بايد زندگي مان را جدي بگيريم، ولي اين بدان معنا نيست که خودمان را به سرحد پرتگاه فاجعه برسانيم و مدام گله و شکايت از مسايل مان بکنيم و برعليه دنيا بشوريم. ما بايد مسئوليت زندگي مان را برعهده بگيريم، مسئوليت بهتر کردن زندگي معنوي، اجتماعي و فرهنگ يمان را. وقتي از تنبيه يا قضاوت خشن بر عليه خودمان دست برمي داريم، و با آرامش بيشتر قدر جسم و جان خود را مي دانيم، تازه با آن خوبي ذاتي که در وجودمان است در ارتباط قرار مي گيريم. با پرورش مهرباني و نرمي به خودمان، قادر خواهيم بود بر مشکلات فايق آييم و توان بالقوه مان را بطور دقيق ببينيم. متوجه خواهيد شد که احتياج نداريد به مشکلات تان بي توجهي کنيد، يا در مورد تواناي يهاي تان غلو کنيد.
اين نوع مهرباني به خود و دانستن قدر خويشتن بسيار ضروري است. اين، زمين هي کمک کردن به خودتان و ديگران است. ما انسان ها قابليت کارکردي را در خودمان داريم که به ما اجازه مي دهد که موقعيت زندگي مان را بهتر کنيم و کاملا سر ذوق بياييم و روحيه مان را بالا ببريم. اين کار هميشه در دسترس ما است. ما جسم و جاني داريم که براي مان بي نهايت باارزش است. درست به دليل وجود جسم و جان مان قادر هستيم که اين دنيا را درک کنيم. بودن، زيبا و با ارزش است. ما نم يدانيم تا کي زنده خواهيم بود، بنابراين، حال که چنين است، چرا از آن استفاده نکنيم!
حالا چطور ارزش و قدر زندگي را متوجه خواهيم شد؟ حرف زدن در موردش و آرزوي خام کمکي نخواهد کرد. در سنت شامبالا، انضباط پرورشﹺ مهرباني به خود و قدرداني از دنيا، از طريق مراقبه ي نشستن بوقوع مي پيوندد. تمرين مراقبه دوهزار و پانصد سال قبل توسط حضرت بودا آموخته شد، و از آن زمان بخشي از تعاليم سنت شامبالا است. اين سنت از زمان بودا از طريق انساني به انسان ديگر انتقال يافته است. در اين فصل مختصراﹰ درباره ي تکنيک مراقبه صحبت خواهيم کرد. مهم استکه به خاطر داشته باشيم که براي درک کامل اين تمرين، فراگيري مستقيم و گرفتن خصوصي دستورالعمل ضروري است.
منظور ما از مراقبه، يک امر بسيار مبنايي و ساده است که مربوط به يک فرهنگ خاص نمي باشد. ما راجع به يک عمل بسيار ابتدايي، نشستن روي زمين، و حفظ طرز صحيح نشستن و پرورش حسﹺ نقطه اي که در اين جهان روي آن نشسته ايم، صحبت مي کنيم. از اين طريق است که ما ميتوانيم خوبي ذاتي خود را کشف کنيم. اين بدان معنا است که با حقيقت واقعيت بدون قضاوت و بي توقع، خود را هم آوا کنيم. کلمه ي مراقبه گاهي به اين معنا استفاده شده است که براي ملاحظه و شناخت موضوعات يا مواردي بکار مي رود؛ مراقبه روي اين موضوع و آن موضوع. با مراقبه روي مساله يا سوالي مي توانيم به راه حلش پي ببريم. در بعضي موارد مراقبه به موقعيت ذهني فراتري مثل خلسه يا هيپنوتيزم مي رسد، و موقعيت ذهني خاصي در دسترس قرار مي گيرد. البته حالا داريم در مورد يک موضوع کاملا متفاوت در مراقبه صحبت مي کنيم: مراقبه ي بدون قيد و شرط، بدون موضوع يا ايده اي در ذهن.
در سنت شامبالا ما به سادگي ذهن مان را تعليم مي دهيم تا جسم و جان مان با هم در هارموني قرار بگيرند. ما از طريق تمرين مراقبه مي توانيم بدون فريب ياد بگيريم که کاملا حقيقي و زنده باشيم. زندگي ما مثل سفر بي پاياني است، و مثل جاده اي وسيع که تا ابديت ادامه دارد. تمرين مراقبه وسيله و ماشيني مي شود که با آن اين جاده را درنورديم. سفر ما از بالا و پايين رفتن ها، از اميد و ترس تشکيل مي شود، اما سفر خوبي خواهد بود. تمرين مراقبه به ما اين امکان را مي دهد که تمامي سطوح و جنس جاده را تجربه کنيم. که در حقيقت سفر ما به جز اين تجارب چيز ديگري نيست. از طريق تمرين مراقبه ما شروع مي کنيم به درک اينکه در وجودمان هيچ شکايت اساسي از هيچ چيز و هيچ کس وجود ندارد.
تمرين مراقبه از اين شروع ميشود که ما چهارزانو روي زمين مي نشينيم و شروع مي کنيم به احساسﹺ در لحظه حضور داشتن. مي توانيم روي زندگي مان کار کنيم، و حتي زندگ يمان فوق العاده عالي مي شود. متوجه مي شويم که مي توانيم مثل شاهان و ملکه ها بر تخت پادشاهي خود بنشينيم. پادشاهي اي از اين دست، عزت انساني ما را از به سادگي نشستن و بي حرکت بودن، متجلي مي کند.
در تمرين مراقبه، فرم راست نشستن بسيار اهميت دارد. راست نشستن يک فرم مصنوعي نيست. در واقع فرم طبيعي بدن انسان است. وقتي قوز مي کنيد غيرطبيعي است. وقتي که قوز کرديد نمي توانيد به درستي نفس بکشيد و در واقع علامتي است که خودتان را در اختيار افکار و احساسات بيمارگونه قرار داده ايد. بنابراين وقتي راست نشسته ايد، جايگاه خود را به عنوان يک دلاور و يک انسان تثبيت مي کنيد. داشتن پشت صاف به اين معني نيست که به خودتان فشار بياوريد و شان ههاي تان را به بالا بکشيد. وقتي که با عزت انساني، به سادگي روي بالش مراقبه مي نشينيد، بطور طبيعي صاف خواهيد نشست. وقتي که صاف و کشيده نشسته ايد، هيچ نشانه اي از خجالت و شرم نخواهيد داشت، تا سرتان را پايين بياندازيد. شما براي هيچ چيز و هيچ کس سرتان را خم نم يکنيد. به خاطر همين، بطوراتوماتيک شانههاي تان افراشته ميشود و مي توانيد حس درستي از سر و شان هها را پرورش دهيد. و از اين طريق است که مي توانيد اجازه بدهيد که پاهايتان بطور طبيعي در حالت استراحت چهارزانو قرار گيرند، احتياجي نيست که زانوهاي تان به زمين برسد.
با گذاشتن کف دست ها به نرمي روي ران ها، فرم نشستن کامل مي شود. در اين حالت شما به اين طرف و آن طرف نگاه نمي کنيد، احساس مي کنيد درست قرار گرفته ايد، بنابراين چش مها باز است ولي نگاه شايد حدود شش فوت مقابل شما، رو به پايين است. در اين صورت است که نگاه شما به اين طرف و آن طرف نمي چرخد، بلکه حس مشخص و قاطعي را تقويت مي کند. اين طور نشستن پادشاهي را شما در مجسم ههاي مصري و آمريکاي جنوبي و نيز شرقي ملاحظه ميکنيد. اين يک فرمجهاني است و به يک فرهنگ و زمان محدود نميشود. در زندگي روزمره تان هم بايد متوجه طرز قرارگرفتن بدن تان باشيد، سر و شانه ها، چطور راه مي رويد و چطور به ديگران نگاهي مي کنيد. حتي زماني که مراقبه نمي کنيد، قادر خواهيد بود که اين موقعيت غرورآفرين را تجربه کنيد. شما قادر خواهيد بود که شرم و سرافکندگي را به غرور انسان بودن تبديل کنيد. اين نوع غرور هم خوب است و هم دست يافتني!
سپس در تمرين مراقبه با فرم نشستن صحيح، به نفستان توجه مي کنيد. وقتي نفس مي کشيد دقيقا آنجا خواهيد بود، بطور درست حضور خواهيد داشت. شما با بازدم بيرون مي رويد و بازدم تان در فضا حل مي شود، تا جايي که عمل دم بطور طبيعي اتفاق مي افتد، و دوباره بيرون مي رود. بنابراين مدام با بازدم بيرون مي رويد. بازدم تان پخش و حل ميشود و سپس عمل دم بطور طبيعي اتفاق مي افتد، احتياج نداريد که دم را به درون دنبال کنيد، بلکه به سادگي برگرديد به فرم نشستن، و حالا براي بازدم ديگر آماده هستيد. بيرون بدميد و حل شويد: سو… سو… صداي نفس و سپس برگرديد به فرم نشستن.
سپس يک وجود انکار ناپذيري خواهد آمد: فکر. در اين نقطه ما مي گوييم فکر. بلند نمي گوييم، بلکه درون دل تان مي گوييد فکر. اين برچسب زدن فکر به شما امکان فوق العاده اي را مي دهد که برگرديد روي نفس تان. وقتي که يک فکر شما را از جا و از کاري که داريد مي کنيد، جدا مي کند، وقتي که حتي متوجه نيستيد که روي بالش مراقبه نشسته ايد و در ذهن تان يا در سن فرانسيسکو يا در نيويورک هستيد، شما مي گوييد فکر، و توجه تان را برمي گردانيد روي نفس. در واقع مهم نيست که چه فکري داشته ايد. حالا فکرهاي عجيب و غريب و هيولايي داشته باشيد، يا فکرهاي خيرخواهانه، همه را تماماﹰ فکر تلقي مي کنيم. آنها نه اخلاقي و متعارف، و نه گناه آلود هستند. ممکن است شما فکر اينکه پدرتان را به قتل برسانيد، يا ليموناد درست کنيد و با بيسکويت بخوريد، به سرتان بزند، خواهش مي کنم از افکارتان شوکه نشويد. هر فکري فقط فکر است و بس. هيچ فکري استحقاق مدال طلا يا عقوبت را ندارد. فقط افکارتان را برچسب فکر بزنيد و برگرديد روي نفس تان. فکر… برگشت به نفس… فکر… برگشت به نفس…. تمرين مراقبه بسيار دقيق است. بايد درست به هدف زد، درست روي هدف.
کار بسيار سختي است، اما اگر اهميت درست نشستن را فراموش نکنيد، به شما اجازه خواهد داد که بدن و ذهن تان با هم در هارموني قرار گيرند. اگر فرم نشستن تان درست نباشد، مثل اين خواهد بود که اسب لنگي تلاش کند که يک گاري را بکشد؛ هيچ وقت کار نخواهد کرد. بنابراين اول در فرم درست بنشينيد و بعد با نفس تان کار کنيد. صداي نفس »سو… سو…«، وقتي فکر مي آيد، شما برچسب و مهر فکر مي زنيد و برمي گرديد به فرم نشستن (posture). ذهن تان با نفس کار مي کند، اما نقطه ي تماس و مبدا، با بدن است. شما به تنهايي با ذهن تان کار نمي کنيد. شما با ذهن تان و بد نتان، با هردو، کار مي کنيد و وقتي اين دو با هم کار کردند، شما هيچ وقت واقعيت را از کف نمي دهيد.
موقعيت ايده آلﹺ آرام، از تجرب هي در هارموني بودن بدن با ذهن کسب مي شود. اگر ذهن و بدن تان با هم در تقابل باشند، بد نتان از فرم خارج ميشود و ذه نتان جاي ديگري مي رود. مثل طبلﹺ بدساختي مي شود که پوسته ي روي طبل، به درستي اندازه ي طبل نيست. بنابراين يا قاب طبل مي شکند، يا پوسته پاره مي شود. و يک کشيدگيﹺ به جا و مداوم وجود ندارد. وقتي که بدن و ذهن با هم در هارموني هستند و نشستن صحيح رعايت مي شود، تنفس بطور طبيعي اتفاق مي افتد و به واسطه ي اينکه تنفس و طرز نشستن با همديگر کار مي کنند، ذهن شما يک مرجعي دارد که مي تواند به آن رجوع کند.
بدين ترتيب ذهن شما بطور طبيعي با نفس شما به بيرون ميرود. اين قيد هارموني بخشيدن به ذهن با بدن، تعليمي است براي اينک، ساده باشيد و احساس نکنيد که خيلي فو قالعاده هستيد. بلکه خيلي معمولي غيرمعمول هستيد. شما مثل يک دلاور به سادگي مي نشينيد و از اين، يک عزت نفس فردي برخواسته مي شود. شما روي زمين نشسته ايد و درک مي کنيدکه زمين به شما و شما به زمين تعلق داريد. شما، تماماﹰ، مشخصاﹰ و صادقانه حضور داريد. اين چنين است که تمرين مراقبه در سنت شامبالا طرح شده است، تا اينکه انسان ها را تربيت کند براي اينکه صادق، واقعي و با خويشتن حقيقي باشند. از طرفي ما بايد احساس کنيم که وز نهاي را به دوش گرفته ايم، وزنه ي کمک کردن به اين جهان را. ما نمي توانيم اين مسئوليت نسبت به ديگران را فراموش کنيم. ولي اگر اين وزنه را با خشنودي به دوش بگيريم، قادر خواهيم بود که اين دنيا را آزاد کنيم. و براي اين منظور از خودمان شروع ميکنيم. با قلب باز و صادق بودن با خويشتن، مي توانيم با ديگران هم همين گونه باشيم.
بنابراين، بر اساس کشف خوبي ذاتي خويش، مي توانيم با همه ي جهان کار کنيم. اين چنين است که تمرين مراقبه را کاري نيک و در واقع طريقي عالي براي غلبه بر جنگ هاي بين انسانها مي دانيم. و براي غلبه بر جنگي که با خود داريم، و براي پيروزي بر جنگهاي عظيم تري که در دنيا رخ ميدهد.